کمتر از دو هفته پیش از انتخابات، نوشتههایی در
ضرورت رای دادن به قالیباف در اینترنت (اینجا، و اینجا) و روزنامهها (مصاحبه شرق با زیباکلام) منتشر شده است که هر چند
پراکنده و از جهات مختلف بوده اما حائز اهمیت هستند چرا که اگر تصور کنیم اجماعی ایجاد
شده در سطح نخبگان، فعالان، سیاستسازان، و شهروندان معمولی که نگران آینده وضعیت
خود و جامعه و کشور هستند، مبنی بر اینکه «جلیلی نه» پس پرسش استراتژیک
بعدی این است «پس چه کسی؟» (در این متن به شکل ضمنی نشان میدهدم که چرا این یک
پرسش استراتژیک محسوب میشود و پاسخ دادن به آن بر اساس نگرش تاکتیکی نمیتواند
قانعکننده باشد)
اینکه اصلاحطلبان در یک حرکت تاکتیکی به جای
رای دادن به روحانی یا عارف، به قالیباف رای دهند دارای اشکالاتی است که آنها را
مرور میکنم:
1-
کمتر از دو هفته به روز انتخابات مانده و حتی اگر فرض کنیم
که اکثریت نخبگان رده بالای اصلاحگرایی و اصلاحطلبی به این نتیجه برسند که
قالیباف بهترین گزینه برایشان است، بسیار بعید است که بتوان مردم اصلاحطلب و
اصلاحگرا را راضی کرد که به قالیباف رای بدهند. هرچند گفته شده که جهتگیری مردم
را نمیتوان تا آخرین لحظه پیشبینی کرد، اما این بدان معنا نیست که هر چیزی و هر
وقتی ممکن است رخ دهد. و نیز بدان معنا نیست که هر چیزی که در کلهی اصلاحطلبان
رخ میدهد، مردم اصلاحطلب از آن پیروی خواهند کرد. راضی کردن مردم (صاحبان اصلی
آرا) برای رای دادن به قالیباف بسیار بعید است و اگر این گروه نخبگان و فعالان
اصلاحطلب مدافع قالیباف به فکر حرکات تاکتیکی هستند، نباید از یاد ببرند که نظرات
افرادی چون عبدی و زیباکلام یک چیز است، راضی کردن مردم به رای دادن به او چیزی
کاملا متفاوت. اصلاحطلبان گویا هنوز نمیخواهند قبول کنند که اگر پس از شانزده
سال بدنهی اجتماعی قوی و ستبری دارند، نه به خاطر گوش سپردن این بدنهی اجتماعی
به سران اصلاحات (شاید محمد خاتمی یک استثنا است) بلکه به دلیل گوش سپردن آنان به
عقل و ایمان و باور خود است. با توجه به اینکه مخاطبان حامیان قالیباف در نوشتههای
مذکور سران، نخبگان، تحلیلگران، فعالان و مردم اصلاحگرا هستند، و با در نظر
گرفتن زمان، و مهمتر از همه بلوغ عقلانی مردم اصلاحگرا، رای دادن به قالیباف،
عمدتا از سبد رای روحانی و عارف میکاهد و نه از سبد رای جلیلی. و از این رو این
حرکت تاکتیکی، با احتمال بسیار زیاد به ضرر اصلاحطلبی خواهد بود.
2-
این موضوع صحیح است که قالیباف در مقام رییس جمهور میتواند
تعاملات سازندهتری را با سپاه، مجلس، و سایر نهادهایی داشته باشد که در دست
اصولگرایان است. اما چند نکته حائز اهمیت است. اول اینکه تصور من بر این است که
حمایت سپاه (و به خصوص افرادی چون سلیمانی) از قالیباف نه به دلیل همدلی و دلسوزی
برای دور شدن از وضع اسفبار کنونی است، که بیشتر برای سهمخواهی از وی است. در
نتیجه، مبنای تعاملات سازندهی وی با سپاهیان عمدتا بر این اساس نهاده شده که
سپاهیان آینده روشنتر و با ثباتتری برای نفوذ انگلوار خود در حوزه های اقتصادی،
سیاسی، امنیتی، و بینالمللی میبینند. اگر این امر مبنای تعامل سپاه با قالیباف
است است، باید گفت که اولا روحانی و عارف ناخواسته تن به این نوع تعامل یکطرفه
خواهند داد، و ثانیا باید پرسید کجای این تعامل به نفع ملت و مردم است؟ این تعامل
صرفا به نفع سپاه و البته رییس جمهور است (چرا که وی نیز از حملهی آنها در امان
است) اما هزینهی چنین تعاملی قطعا کوتاهتر شدن دست رییس جمهور از منابع مهم
مدیریتی در کشور است. روحانی و قالیباف هرچند که مجبور خواهند شد که با سپاه تعامل
کنند، اما دست کم با مقاومت و حسِ سهمخواهی بیشتری این کار را خواهند کرد.
در مورد تعامل با مجلس نیز، بعید میدانم که اصولگرایان غیر
تندرو که اندکی دلسوزی برای مردم و کشور دارند (که شمارشان بسیار اندک است)، حاضر
باشند در این وضعیت فعلی سنگاندازیهای جدی در برابر روحانی یا عارف کنند. اما
تعداد این نمایندگان بسیار کم است. مشکل اصلیِ تعاملِ مجلس با قالیباف/روحانی/عارف،
نمایندگان پر تعداد اصولگرای تندرو و کمعقل است که اندک دلسوزیشان برای کشور، در
پیشیگرفتن از همدیگر برای گوش به فرمانِ ولایت مطلقه بودنشان تبلور یافته است.
بعید میدانم که هیچ کدام از سه کاندیدای فوق بتوانند تعاملی سازنده با این گروه
پرتعداد داشته باشند.
3-
نکتهی مهمتر و مرتبط به فراز اول و دوم این است که در
این فرصت باقیمانده، و با توجه به پیش دستی کردن (بخشی از) سپاه در حمایت از
قالیباف، اصلاحگرایان و اصلاحطلبان کجای تیم فرضی مدیریت قالیباف به عنوان رییس
جمهوری قرار دارند؟ آیا در این زمان میتوان به شکلی مؤثر با وی وارد مذاکره جدی و
صریح و سازنده شد تا رای دادن به وی از طرف اصلاحطلبان در قبال گرفتن ضمانت برای
مشارکت در امور اجرائی بعدی باشد؟ به عبارت دیگر، چه کار کنیم که رای به قالیباف
در قبال سهمخواهی از وی باشد و نه صرفا به دلیل «جلیلی نه» و همچنین نه به دلیل
اینکه ما به او اعتماد میکنیم که او ما را (در آینده) شریک بازی خواهد کرد. این
معنایش این است که اصلاحگراها و اصلاحطلبها به شکلی کاملا حرفهای و صریح با
قالیباف معامله کنند و نه اینکه (با ریختن رای سازندهی خود در سبد وی) قدرت را به
وی واگذار کنند و بعد بنشینند به انتظار اینکه او آنها را بازی دهد. پرسش این
است که اصلاحطلبان چه کار کنند که رایشان به قالیباف واجد معنا و دستاور مثبت
سیاسی برایشان باشد. این دستاورد خودبخود و صرف رای دادن حاصل نمیشود. این بازی
سیاست بازی بر سر قدرت است و آن زمان که قدرت بدون قرار و مدار قبلی و بدون
درخواست واضح و شفاف واگذار شد، دیگر دیر است. از آنجا که این اتفاق هنوز
نیافتاده و کمتر از دو هفته به انتخابات باقی مانده رای دادن به قالیباف، در مقابل
رای دادن به روحانی یا عارف، هیچ دستاورد مثبت افزونتری (از «جلیلی نه») به ثمر
نمیآورد. روحانی دست کم این مزیت را دارند که از هم اکنون برای اصلاحطلبان جایی
در قدرت نظر گرفته است.
4-
این صفت «علمی» که به نحوهی مدیریت قالیباف الصاق شده است
دقیقا چیست و از کجا آمده؟ قالیباف مدیریت خود را در شهر تهران به تمام معنا جلوگر
ساخت. نگاهی به اوضاع تهران در دورهی مدیریت وی نشان میدهد که اتفاقا این مدیریت
علمی است چرا که بنا به ادعای خود قالیباف در توسعهی برنامههای کلان و خرد توسعه
شهری از اساتید و صاحب نظران مقبولِ شهرداری استفاده شده است. اما مشکل اینجاست
که این مدیریت به ظاهر علمی، بویی از عدالت نبرده است. طبق ادعای مطرح شده در سایت
قالیباف یکی از محورهای مدیریت علمی او در تهران کم کردن فاصله شمال و جنوب تهران
بوده است و ظاهرا منظور او کم کردن فاصله طبقاتی است، اما چیزی که در عمل اتفاق
افتاده، و قالیباف به آن مینازد، این است که با احداث بزرگراه، توسعه مترو، و
خطوط اتوبوس تندرو این فاصله (به معنای جغرافیایی) کم شده است. البته در ضرورت
توسعه راه و اتوبوس و مترو شکی نیست، اما اینکه این قبیل توسعه به پای عدالت
نوشته شود، اشتباه است. یا مثلا در دوره مدیریت او، جمعآوری کودکان کار از سطح
خیابان یکی دیگر از جلوههای مدیریت بود که به جای حل مسئله (رفع مسئلهی کودکان
کار) به پاک کردن صورت مسئله آن هم از سطح خیابانهای تحت مدیریت ایشان پرداخته
شد. یا مثلا در مورد بحران و زلزله احتمالی در تهران، که در صورت وقوع یکی از
بزرگترین کشتارهای تاریخ بشریت خواهد بود، تنها به احداث چند سوله در سطح تهران به
عنوان ستاد مدیریت بحران بسنده شد و کدها و استانداردهای خانهسازی تغییر جدیای
نکرد و همچنین سلامت بروکراتیک سیستم ناظر بر اجرای همان کدها و استانداردهای ناقص
موجود به هیچ وجه بهبود نیافت. یا مثلا میتوان پرسید که چرا طی دورهی مدیریت
علمی ایشان، قیمت زمین و مسکن در تهران بیش از 200 در صد افزایش داشته است؟ و نیز
کجای این افزایش قیمت، به نفع عدالت یا حتی توسعه بوده است؟ لب مطلب این است که
قالیباف، حتی اگر بتواند پا جای پای کرباسچی بگذارد (که در عمل نتوانسته) همان
اشتباهی را تکرار میکند که هاشمی و کرباسچی و کارگزاران کردند و بعدها نتیجهی
این اشتباه در انتخابات 84 دیدند: توسعه به قیمت زیر پا گذاشتن عدالت.
مشکلات کشوری مثل ایران در حال حاضر بسیار بسیار زیاد است،
و یکی از این مشکلات نبود عدالت اقتصادی و اجتماعی است. و مسلم است که صرف توجه به
توسعه نمیتواند این مشکل را حل کند. همچنین به تعویق انداختن عدالت پس از اینکه
توسعه محقق شد نیز امری از بنیان خطا است. قالیباف صراحتا طرفدار این ایده است که
اول توسعه بعد عدالت. مدل توسعهای که قالیباف در ذهن دارد، در بهترین حالت یک کپی
وطنی-ولائی از مدل نئو لیبرالی غرب است که دست بخش خصوصی (عمدتا همان سپاهیانی که
از همین حالا از قالیباف حمایت میکنند) را تا بینهایت باز میگذارد، اما نظارت کمتر
از حداقلی بر آنها میکند. حتی اگر بپذیریم که مدیریت قالیباف تا حدودی علمی است،
اما نمیتوان کتمان کرد که عدالت در اندیشهی توسعه اقتصادی او و تیماش، امری
ثانوی است. موضوعی که اصولگرایان تندرو حامی احمدینژاد و جلیلی به درستی دریافته
اند و متاسفانه به جای تاکید سازنده بر آن، بر روی آن موجسواری میکنند تا تودههای
فرودست و بدبخت مردم را فریب دهند و آنها را به حمایت از خود به جنبش درآورند. به
نظر من، آنچه که احمدینژاد را در 84 به شکلی قاطع و تاریخی پیروز کرد، نه حماقت
مردم، و نه قهر مردم با صندوقهای رای، که اتفاقا آشتی تودههای فرودست جامعه با
صندوق رای بود به این امید واهی که شاید از بار بیعدالتی اقتصادی که حاصل شانزده
سال سازندگی و اصلاحات بود بکاهند. عدم توجه به موضوع عدالت، اصلاحطلبان را با هر
رویکرد و تاکتیکی که وارد صحنه انتخابات شوند در نهایت بازنده خواهد کرد.
البته باید یادآور شد که این ایراد هم بر قالیباف و هم بر
روحانی وارد است، که با این حساب برای تصمیمگیری در مورد آنها باید به سایر
موارد روجوع کرد.
0 comments:
ارسال یک نظر