۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه


منِ ایران، همان منی است که ساخته و پرداختهی سرزمین ایران است. همان منی که قدمتاش به سدههای بسیار دور بر میگردد و خاطرش لبریز از البرز و زاگرس و خزر و خلیج فارس است. لبریز از کلام نثر و نظم، از انواع گویشهای شیرین، از عشق به و تنفر از مذهب، از رویاهای شیرین آزادی، از عشق به انسان بودن، و سرشار از امیدهایی که یکی پس از دیگری به باد رفته اند. منی که کودکیاش همواره در تنگدستی و گرسنگی و جنگ و فرار بوده و جوانیاش در تحقیر و توسری و ناامیدی سپری شده. منی که روزگارش هیچگاه خوش نبوده و آیندهای تیره به انتظارش است. منی که در جدال بیانتهای عقل و جنون، همواره بدهکار تمام دنیا بوده است. منی که چون سهراب، کشتهی نادانستهی پدر و پدرانش است. منی که با همهی زیباییهایش، زشتترین و تنهاترین موجودات را میماند.
این من امروز به سخن درآمده، تا روزگار خود را، هر چند نومیدانه، دوباره بنویسد و بسازد. منی که میخواهد خودش را دوباره بسازد. منی که روزش را از نو مینویسد تا روزی نه چندان دور نوروزش را آزادانه به باده گساری و پایکوبی جشن بگیرد.

0 comments:

ارسال یک نظر