منِ ایران، همان منی است که ساخته و پرداختهی سرزمین
ایران است. همان منی که قدمتاش به سدههای بسیار دور بر میگردد و خاطرش
لبریز از البرز و زاگرس و خزر و خلیج فارس است. لبریز از کلام نثر و نظم، از انواع
گویشهای شیرین، از عشق به و تنفر از مذهب، از رویاهای شیرین آزادی، از عشق
به انسان بودن، و سرشار از امیدهایی که یکی پس از دیگری به باد رفته اند. منی که
کودکیاش همواره در تنگدستی و گرسنگی و جنگ و فرار بوده و جوانیاش در
تحقیر و توسری و ناامیدی سپری شده. منی که روزگارش هیچگاه خوش نبوده و آیندهای تیره
به انتظارش است. منی که در جدال بیانتهای عقل و جنون، همواره بدهکار تمام
دنیا بوده است. منی که چون سهراب، کشتهی نادانستهی پدر و
پدرانش است. منی که با همهی زیباییهایش، زشتترین و تنهاترین موجودات را میماند.
این من امروز به سخن درآمده، تا روزگار خود را، هر چند نومیدانه، دوباره بنویسد
و بسازد. منی که میخواهد خودش را دوباره بسازد. منی که روزش را از نو مینویسد تا روزی نه چندان دور نوروزش را آزادانه به باده
گساری و پایکوبی جشن بگیرد.
0 comments:
ارسال یک نظر